سلام دوستت دارم تمام 96/9/17 12:16 سلام سلامی به گرمای آرامش درون این روزهای من به سردی هوای بیرون از خوابگاه دانشگاه مدتی گذشته از آخرین روزهایی که اینجا بودم یکم سرم گرم درس شده-وقتم پر تر شده ولی هنوز اینجا رو فراموش نکردم. الان دیگه واس خودم خانم مترجم هستم.با کلی آرزوهای بزرگ که رسیدن بهشون برام غیر ممکن نیست و ایمان دارم من لایق بهترین ها هستم و اما دانشگاه: دور بودن از خونواده و خوابگاه بودن یه سری معایب و یه سری مزایایی داره اینکه چند سال از عمرت رو از بودن در کنارشون محرومی و اینکه دور بودن از اونها یه استقلال بخصوصی برات بوجود میاره که من این استقلال رو خیلی دوست دارم از اینجا به بعد که میتونی یه سری تصمیم های زندگیتو خودت بگیری نه اینکه تا الان خونواده سد راهم بودن نه اصلا چون همیشه به داشتن خونوادم افتخار کردن چون همیشه تو هر مرحله از عمرم نردبان پیشرفت من بودن و همیشه عاشقانه میپرستمشون و حاضرم جونمو براشون فدا کنم خلاصه اینکه برای بودن تو این مرحله از زندگیم از خدا شاکرم مثل همیشه 1395-9-19 22:40 " تڪنيك احساس خوب داشتن" از امروز فقط ڪارهایی را انجام دهيد، ڪه به شما احساس خوبی مي دهد. افرادی ڪه ارزش شما را پايين مي اورند را از زندگیتان حذف ڪنيد. موارد مثبت و ویژگی های مثبت خودتان را مڪتوب ڪنيد و بابت داشتن آن ها سپاسگزاري ڪنيد. هر روز جلوی آیینه قرار بگیريد و با تمام وجود فریاد بزنيد، ☜ من خودم را دوست دارم. ☜ من لایق بهترین ها هستم. ☜ من انسان ارزشمندی هستم. 21 روز این تمرین را انجام دهيد یه یهویی هایی هست خوشبختی از آن ڪسی است ڪه در فضای شڪرگزاری زندگی كند ⚜ چه دنيا به ڪامش باشد و چه نباشد ⚜چه آن زمان ڪه می دود و نميرسد ⚜ و چه آن زمان ڪه گامی برنداشته، خود را در مقصد می بيند . ⚜چرا ڪه خوشبختی چيزی جز آرامش نيست ⚜ و هر ڪس ڪه اين موهبت الهی را دارد، خوشبخت است. ⚜و خوشبختی را جذب می ڪند. اهل آرامش که شدی که نگاهشان به نگاه خداست.. پایان آدمیزاد بی خداییست! امروزت را زندگی کن
دلتنگي ام را پشت سر جا می گذارم با خاطراتِ آخرين بارانِ اسفند... تو مگر قاف نشینی که همه می گویند..؟! گذر ِکوه به یک کاه نخواهد افتاد...
معراج من این بس که در این کوچه بن بست یک جرعه تنفس بکنم چادرتان را...!
مرا از رنجهاے عاشقے بیہوده ٺرساندے فقط سربسٺہ مےگویمـ،طبیب از خون نمےٺرسد...؟!
ﺣﺴﺎﺩت ﻣﯿﮑﻨم ﮔﺎهی..
پدرت چندسال حبس بود .. اما تو بخاطر گناهان ما.. حبس ابد گشتی .. شرمندتم .. ببخش اقا .. وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود قلبم به چشم همزدنی سنگ می شود آقا ببخش که سرم گرم زندگی است کمتر دلم برای شما تنگ می شود چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟ دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟ ما شیعه ایم اما فقط ..
آقـــا اجـازه ! دلــــــزده ام از تمـــــام شـهر پنجره دلم را باز گذاشتم تا هوایش عوض شود.. هوای تو زد هواییش کرد.. هوا به هوا شد... سرما خورد- تب کرده تب تو....خییییییییییییییییییییلی درجه...
بـہ دنبـال خـدا نگـرد خـدا در بیابانهاے خالے از انسان نیست خـدا در جـادہ هاے تنهاے بے انتها نیست خـدا درمسیرے ڪـہ بـہ تنهایے آن راسپرے مے ڪنے نیست خـدا آنجـا نیست .. بـہ دنبالش نگـرد خـدا درنگاـہ منتظرڪسے است ڪـہ بـہ دنبال خبرے ازتوست خـدا آنجـاست .. خـدا در دستے است ڪـہ بـہ یـارے مے گیـرے در قلبے است ڪـہ شـاد مـے ڪنے در لبخندے است ڪـہ بـہ لب مـے نشـانی... خـدا در بتڪـدہ و مسجـد نیست ایـنـقــدر نگـرد .. پنجره دلم را باز گذاشتم تا هوایش عوض شود.. هوای تو زد هواییش کرد.. هوا به هوا شد... سرما خورد- تب کرده تب تو....خییییییییییییییییییییلی درجه... در ساحل زندگی قدم میزدم همه جا 2 رد پا دیدم. جای پای من و خدا به سخت ترین لحظه ها که رسیدم فقط 1 رد پا دیدم. گفتم -خدایا مرا در سخت ترین شرایط رها کردی؟؟؟ ندا آمد- تو را در سخت ترین شرایط به دوش کشیدم. امروز ، امروز است امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمیتابند ناراحت نشو حتما دارن با تو قایم باشک بازیمیکنن پس با آنها بازیکن امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشهپسبخند و عاشق باش امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیردپسشادی بخش باش امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشهپساز اعماق وجودت نفس بکش امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه پس آرزو کن امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه پس صدایش کن او منتظر توست اومنتظر آرزوهایتخندههایتگریههایتستارهشمردن هایت و عاشق بودن هایتاست امروزت را دریاب امروز جاودانه استوامروز زیباترین روزدنیاست! چون امروز روزی است که آینده ات را آنطور خواهیساخت که تاامروز فقط تصورشمیکردی - ظاهری آرام داشته باشید تا می خواهم از تو دل بکنم صبر می آید ! چقدر این عطسه های " پاییزی " را دوست دارم … بیا با هم هر روز عشق را زندگی کنیم یادمان نرود طعم نگاه های ترمان…. بیا هر روز که بیدار می شویم پنجره دل را بگشاییم ای عشق سلام….! ♥ روزت بخیر….! بیا اجازه ندهیم عادت بیاید توی روزگارمان جا خوش کند و بخندد همچنان به ما زندگی را تکرار نکنیم هر صبح آغاز شویم دوباره عاشق شویم من عاشق تو باشم تو عاشق من بیا آبروی عشق باشیم….! ♥
شادی نمادی از زیستن آگاهانه و نمایشی از سپاسگزاری در برابر یزدان پاک است ستوده ترین کارها آنست که بزرگترین شادی را برای بیشترین افراد فراهم کنیم زیبایی خریدنی نیست . شادابی هدیه گرفتنی نیست. طراوت اتفاقی نیست. همه این ها بسته به انتخاب و تلاش توست. شادمان باش و شاد زندگی کن که شاد زیستن انتخاب است نه اتفاق …
برایت آرزو دارم که نور نازک قلبت٬ به تاریکی نیامیزد. که چشمانت٬به زیبایی ببیند زندگی ها را. چو باران٬آبی و زیبا بباری٬شادمانه روی گرد غم به دور از دل گرفتن ها. برایت آرزو دارم به تنهایی نیالاید خدا٬ این قلب پاکت را و همواره به دستانت بیاویزد چراغ راه خوشبختی. بدانی آنچه را اینک نمیدانی. برایت آرزو دارم سعادت را٬طراوت را٬ بهشت و بهترین بهترین ها را. عزیز روز های من خدا را می دهم سو گند که در قلبم برای تو خدارا آرزو دارم و اگر ماه مرد بود دل هیچ اقیانوسی در تلاطم ِ جزر و مد نمی افتاد . و اگر خورشید اندام ِ زنانه اش را عریان نمی کرد کدامین آفتابگردان سوی ِ چشمش را بر کشیدگی ِ خط ِ چشم ِ آفتاب کش می داد ! و حتی وقتی برای ِ انسانها کلمه ی ِ "زندگی " با حروف "زن " آغاز می شود دیگر این ملامت ِ ما چیست که چرا آدم از دست ِ حوا سیب خورد سلام سلامی از جنس اضطراب کنکوری که فردا بایستی برم بدم...... از همه شما میخوام برام دعا کنید ... فردا دوتا آزمون دارم یکی صبح که سراسری و یکی هم بعداز ظهر که زبانه .. خلاصه قراره فردا حسابی ششمون کشیده بشه.. خدایا تنها امیدم تو لحظه لحظه ی عمرم خودت بودی و بس پس الانم فقط از خودت میخوام کمکم کنی.. اگه خدایی نکرده نتیجه دلخواهمو نگرفتم تصمیم گرفتم که دوباره کنکور بدم.ودر اینصورت تا یک سال آتی نمیام وب... غضنفر:برو یه نوشیدنی واسم بگیر پسرش:کولا یا پپسی غضنفر:کولا … پسرش:دایت یا عادی غضنفر:دایت … پسرش:قوطی یا شیشة غضنفر:قوطی پسرش:کوچک یا بزرگ غضنفر:اصلا نمیخام واسم اب بیار پسرش:معدنی یا لوله کشی غضنفر: اب معدنی پسرش:سرد یا گرم غضنفر:میزنمتا پسرش:با چوب یا دمپای غضنفر:حیوون پسرش:خر یا سک غضنفر:گمشو از جلو چشام پسرش: پیاده یا با دو غضنفر:با هر جی برو فقط نبینمت پسرش:باهام میای یا تنها برم غضنفر:میام میکوشمت ا پسرش: با چاقو یا ساطور غضنفر:ساطور پسرش:قربانیم میکنی یا تیکه تیکه غضنفر:خدا لعنتت کنه قلبم وایساد پسرش: ببرمت دکتر یا دکترو بیارم اینجا . . . . . . . . . غضنفر مُرد! شما هم قبل از خاموش کردن لامپ وامیستین مسیر برگشت به جای خوابتون و جای گوشیتون رو از حفظ میکنین یا فقط من اینجوریم !؟ *لطفا جواب سوال را در قسمت نظرات برام بزارید....* به نام خدای من ون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد. آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک یکم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش. مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه. بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم. اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه” |
About
Archivesآذر 1396اسفند 1395 آذر 1395 مرداد 1395 تير 1395 خرداد 1395 ارديبهشت 1395 مهر 1394 مرداد 1394 تير 1394 خرداد 1394 بهمن 1393 مهر 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 دی 1391 تير 1391 خرداد 1391 AuthorsLinks
خرید ساعت مچی الیزابت تبادل لینک هوشمند
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
|